کد مطلب:140533 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:142

واقعه منزل اندرین
اندرین قریه ای است كه فاصله اش تا حلب بقدر یك شبانه روز راه رفتن می باشد

چون سپاه كفرآئین پسر زیاد پلید اسراء و سرها را به قریه اندرین آوردند والی آن ولایت را خبر كردند تا تدارك سپاه دیده و به استقبال بیاید.

كامل السقیفه می نویسد:

حاكم این شهر را نصر بن عتبه نام بود از قبل یزید بن معاویه حكومت داشت چون شنید لشگر عراق امام آفاق را كشته اند و عیالش را اسیر كرده با سر آن سرور به شام می برند كفر و نفاق خود را آشكار كرد خرمی و سرور نمود امر بتزیین البلد و اظهار السرور و الفرح و ابعاد الهم آن ملعون امر كرد شهر را آئین بستند مردمان را گفت البسه رنگین بپوشند اظهار فرح كنند منتظر ورود كاروان اسراء باشند از آنطرف سپاه كفراثر كاروان اسراء را به شهر داخل نموده و اسیران را با آن ذلت و خواری در جائی منزل دادند و سرها را در صندوق نهادند چون شب شد اهل آن بلد بنای عیش و عشرت نهادند كه عبارت كامل این است و باتوا لیلتهم یختمرون و یرقصون و یصبحون و یضربون الطنابیر و المزامیر و لهم فی سكرتهم شهبق و زفیر آنشب را به شرب خمر مشغول گشته و بنای رقصیدن و كف زدن و وجد و نشاط نمودن گذراندند اهل طرب به ساز و آواز اشتغال داشتند كه صدای طنبور و تار و آواز از فلك دوار درگذشت دل اسیران در گوشه زندان از این شادی بدرد آمد


كه ای خدا می پسندی محبوب تو را بكشند و اظهار سرور نمایند در این وقت كه لشگر به عیش و عشرت مشغول بودند غضب و قهر قهاری شامل حال آنها شد باین معنی كه ابری سیاه بر سر آن شهر خیمه زد و رعد و برق از وی جستن نمود هر وقت كه صدای رعد بلند می شد زهره ها را می درید و هر دم كه برق می زد جائی را می سوخت از هر مكانی صدای سوخت سوخت و از هر گوشه آوازهای برق متوالی شنیده می شد جمعی از لشگر و اهل شهر سوختند مستی از سر مردم بدر رفت و عشرت به مصیبت مبدل شد صبح زود بقیه لشگر اسیران را برداشته رو به راه نهادند